به گزارش گچساران نیوز از یاسوج، چهارم تیرماه سالروز عملیات غرورآفرین پد خندق در سال ۱۳۶۷ است عملیاتی که ۱۱۹ نفر از فرزندان استان به درجه رفیع شهادت نائل شدند که بهانهای شد تا آزادگان آن عملیات غرور آفرین به میزبانی کنگره شهدا دور هم جمع شوند و به بیان خاطرات خود بپردارند.
محمد صادقیفر آزاده پدخندق در ابتدا صحبتهایش را با انتقاد از مسئولان کهگیلویه و بویراحمد آغاز کرد و گفت: پر مخاطرترین دوران، دوران اسارات است هیچ کسی از مسئولان نیست و مناسب نیست که خودمان برای خودمان خاطره تعریف کنیم.
وی بیان کرد: اگر رزمندگان و حماسه پدخندق نبود استان این اقتدار و انسجام را نداشت و ارزش رزمندگان تا این حد کم نیست که مسئولان و مدیران کل به جلسه نیایند و صحبتها رزمندگان و مشکلات آنها را نشنوند.
وی بیان کرد: در پد خندق همه ما صحنه عاشورا را از نزدیک دیدیم و درک کردیم، از مسئولان گلایهمندیم چون هیچ ارزشی برای ما قائل نشدند. از بنیاد شهید گلایه دارم آیا مدیرکل بنیاد شهید نمیتوانست به جلسه بیاید و پای صحبت های ما باشد.
صادقیفر ادامه داد: حضرت امام رحلت کرده بود و یکی از سربازان عراقی خیلی ما را اذیت میکرد تصمیم گرفتیم او را به سزای عملش برسانیم اما نمیدانستیم چگونه او را تنبیه کنیم از طرفی کسی هم حاضر نبود این کارو انجام بدن و بچههای کهگیلویه و بویراحمد بر عهده گرفتند.
وقتی که میخواستیم برنامهای که داشتیم اجرا کنیم اطراف ما پیام پی گذاشتند و جفت سرباز گذاشتند فکر کردیم عملیات لو رفته است خلاصه گونی سرش کردیم و تا توانستیم او را زدیم سرش را شکستیم و سر و وضع خونی داشت عطا محمدی یکی از رزمندگان که با این فرد کل کل زیادی داشت لباس هایش خونی شده بود گفتم لباست را عوض کن اما قبول نکرد و زمانی که عراقیها آمدند از لباسهای آقای محمدی فهمیدند کار بچه های کهگیلویه و بویراحمد است و ما را جدا کردند و به بازداشتگاه بردند.
خاطره شیرینی که داریم این است که زمانی که می خواستیم آزاد شویم داشتیم در محوطه قدم میزدیم شهید ابوترابی خدا رحمتش کند گفت خبر مهمی در پیش است اما چیزی به ما نگفت بعد از آن عراقیها فریاد زدند که سید الرئیس خبر مهمی دارد عدهای رفتند و عده ای ماندند چند دقیقه ای گذشت که صدای هلهله بچه ها بلند شد و وقتی آمدند گفتند قرار است ۲۶ مرداد اولین گروه اسراء آزاد شوند.
در ادامه آقای پزشک با بیان اینکه طلاب در حماسه پدخندق به فراموشی سپرده شدند، گفت: مجروج بودم که اسیر شدم سید ناصر حسینی دیگر رزمندگان هم پایشان زخمی شده بود و تیر خورده بودند آنها هم اسیر شده بودند اما با این شرایط عراقی ها ما را میزدند چون از پاسداران خمینی به شدت میترسیدند.
خاطره شیرینی که دارم این بود که شبی که آمدند گفتند اسراء تبادل میشوند گفتند احتمال دارد تا امشب این اردوگاه خالی شود شام آن شب سیب زمینی بود برای بچهها شام آوردند اما بچهها شام آن شب را ریختند و گفتند میخواهیم شام را ایران بخوریم.
کناری از دیگر اسراء پدخندق گفت: در سنگر بودم و عملیات شروع شده بود یک بچه جوان خوشتیپ آمد در سنگر که تاکنون او را ندیده بودم گفت بیا بریم سنگر بغلی که امنیتش بیشتر است به او گفتم برو تا من بیایم او پرید و منم پشت سر او پریدم تا سنگر بعدی چندان فاصله نداشتیم که صدای خمپاره آمد نگاه کردم تا سنگری که چند ثانیه پیش آنجا بودم با خمپاره به هوا رفته، برگشتم ببینم این جوانی که مرا نجات داد کی بود هر چه دنبالش گشتم خبری نبود از اون روز تا حالا هم عکس آن جوان را حتی در تابلوها که نصب بودند ندیدیم.
شریفی یکی دیگر از رزمندگان به بیان خاطرات شب عملیات پد خندق پرداخت و گفت: آن روز جنگ بود امروز روز اقتصاد است، رزمندگان شرمنده فرزندانشان هستند از مسئولان تقاضا دارم بخشی از مشکلات ما را حل و فصل کنند.
وی به خاطرهای از شهید کریمی پرداخت و گفت: عملیات در پد خندق آغاز شده بود شهبد کریمی لرکه زد و با زبان لری گفت” ککایلم شروع کنید الان وقتشه” که عراقیها به سمت جانمحمد کریمی تیراندازی کردند، دست شهید قطع شد و بالای سرش که رفتم ترکش به قلب او اصابت کرده و به شهادت رسیده بود.
انتهای پیام/۸۲۰۲۴
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0