ماجرای ابتلای همسر و فرزند رئیس بیمارستان شهید جلیل یاسوج به کرونا
[ad_1] به گزارش پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی آگاه، جاودان سیرت رئیس بیمارستان شهید جلیل یاسوج در صفحه شخصی اش در شبکه های اجتماعی از کرونا گرفتن همسر و فرزندش گفته است و اینکه چه سختی ها و مشقت هایی را تحمل کردند. وی در ادامه بیان خاطرات خود از روهای درگیری با کرونا نوشت:
[ad_1]
به گزارش پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی آگاه، جاودان سیرت رئیس بیمارستان شهید جلیل یاسوج در صفحه شخصی اش در شبکه های اجتماعی از کرونا گرفتن همسر و فرزندش گفته است و اینکه چه سختی ها و مشقت هایی را تحمل کردند.
وی در ادامه بیان خاطرات خود از روهای درگیری با کرونا نوشت:
ایام اسفند به نیمه های خود رسیده بود و خوشبختانه هم از نظر تجهیزات مصرفی و هم رسیدگی به بیماران ، گرچه هنوز مشکلاتی داشتیم ، اما مطلوب تر شده بود.
در روز ۱۸ اسفند ماه بود که همسرم زنگ زد ، بیمارستان بودم و از بیحالی ، ضعف ، سرفه های شدید و تنگی نفس خودش و سرفههای نفسگیر دخترم شکایت داشت ، آنها را به بیمارستان شهید بهشتی برای گرفتن سی تی بردم ، متاسفانه سی تی همسرم و دخترم درگیری شدیدی در هر دو ریه پیدا کرده بودند اپاسیتی های گراند گراس دو طرفه مشهود بود و هر دو کرونا گرفته بودند .مات و مبهوت به دیوار تکیه دادم ، گرمی قطره های اشک را بر گونه هایم حس کردم ، نمی دانستم چه کار کنم ببرم و آنها را بستری کنم ، تست بفرستم یا ….. از یک طرف نگران خانواده بودم و از طرف دیگر نگران بیماران و پرسنلم ، نمی دانستم چه کار کنم.
به هر حال با توجه به اشباع اکسیژن پایین همسرم ، تب ، سرفه های شدید و تنگی نفس و مشورت با همکاران او را در طبقه چهارم بیمارستان شهید دکتر جلیل بستری کردم، هیچ کدام از نزدیکانم را در جریان نگذاشتم و فقط توصیه به ماندن در خانه می کردم و از خوب بودن خود و خانواده برای جلوگیری از اضطراب و نگرانی با آنها صحبت میکردیم .
داروهایش را شروع کردم ، برایش تحمل بیمارستان سخت بود ، همکارانم برای گرفتن تست آمدند ، اجازه ندادم ، چون آن روزها آمار و ارقام به سادگی در دسترس اذهان عمومی قرار میگرفت و ترس از این داشتم که شایعه ابتلای خود و خانوادهام فاجعه ای جبران ناپذیر به بار بیاورد و به همین خاطر از تست دادن منصرف شدیم.
بعد از چند روز تبهایش قطع شد ، اما سرفه و تنگی نفس و درد قفسه سینه همچنان ادامه داشت ، شایعه ابتلای همسر رئیس بیمارستان مثل باد در بیمارستان میچرخید و مجبور شدم برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی و شرایط نامطلوبی که در رابطه با این بیماری ناشناخته در بیمارستان و جامعه وجود داشت آن را بعد از حدود چهار روز ترخیص و به خانه ببرم . گرچه از نیمههای بهمن ماه به طور کامل قرنطینه بودیم و جایی نمی رفتیم به خویشاوندان هم تاکید کرده بودیم که در منزل بمانند ولی باز سه نفر از پنج نفر اهل خانواده درگیر و مبتلا شده بودیم . همسرم حال و احوال خوبی برای انجام امورات خانه نداشت ، چه به ما گذشت بماند …..
فقط همین را می دانم که چه شبها و روزها در بیمارستان بر بالین بیماران بودم و همسرم تنها در یک اتاق با اکسیژنی که به او وصل بود با زندگی و مرگ دست و پنجه نرم کرده بود ، سرفه هایش شدید و خونی شده بود و اشباع اکسیژن خونش کمتر از نود درصد بود .
بسیار نگرانبودم و به کرم و لطف خداوند بزرگ و دعای مردم متوسل شده بودم ، با اساتیدم در تهران و استانهای دیگر مشورت کردم و به هرحال پروتکلی برای درمان شروع کردم .
اینجا میدان مین است ، هر کسی یارای حرکت در این میدان را ندارد باید از جان گذشت تا بگذری و گرنه نمیتوانی بگذری …. در یکی از ویزیتهای روزانه ام ، یکی از بیمارانم ؛ خیلی حالش بد بود از نفس تنگی و سرفه زیاد شاکی بود و روحیه اش را از دست داده بود ، سعی می کردم هر شب سری به اون بزنم و از اوضاع و احوالش خبر دار شوم وقتی وارد اتاقش میشدم با شوخی و خنده از رشادتها و نترسی قوم و قبیله اش صحبت میکردم و از اینکه به زودی بهبودی حاصل میشود ، میگفتم ؛ روحیه اش عوض میشد، شاد و خندان و دعاگویان ما را بدرقه می کرد ، به هر حال خوشبختانه با حالی خوب از بیمارستان مرخص شد . برای پیگیری و ارزیابی مجدد بعد از ۱۴ روز به کلینکک عفونی بیمارستان آمد . سی تی جدیدی داشت هر دو سی تی را با هم مقایسه کردم ، کاملا خوب شده بود و هیچ آثاری از بیماری در سی تی دیده نمیشد. رو کرد به من و گفت ای کاش میتوانستم بغلت کنم و بوسه بارانت کنم که در حق ما این همه لطف و محبت داشتی ، با خنده گفتم جزء وظیفه کار دیگه ای نکرده ام ، و بعد از کلی دعا و ثنا ، خوشحال از کلینیک خارج شد.
حال و روز بیمار دیگری به آی سی یو کشیده شده بود . هم بسیار نگران بود و هم ریه هایش درگیری بسیار شدیدی داشت هر دو ریه گرفتار شده بودند و تنگی نفس و سرفه امانش را بریده بود ، اشباع اکسیژنش کم شده بود و بیم آن داشتیم که نیاز به انتوباسیون داشته باشد ، برایش پروتکلی را شروع کردیم و هر بار که او را ملاقات می کردم ، از اینکه خواهرزاده شخصیت بزرگی هست به آن گوشزد میکردم ، که نباید ترس داشته باشی ، باید قوی بود و در این وضعیت مبارزه کرد. سری تکان میداد و میگفت نگران نیستم ، ولی نفسم واقعاً تنگ هست . با مراقبت های خوب و نظارتهای بهتر و درمان مطلوبتر باحالی خوب بیمارستان را ترک کرد و البته بعد از ترک بیمارستان دیگر هنوز زیارتشان نکرد ه ام ، ولی از دیگران که سراغش را میگیرم از وضعیت مطلوبش برایم میگویند…
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0