یادداشت یک هنرمندارزشی به تاجگردون! /هرگز نگو کفشهایت را دربیار؟
لنگه کفش اولی را که بیرون کشید ناگهان جوراب سیاه سوراخ سوراخش که تمامی انگشتهایش از پاره گی ها بیرون زده بود جلوی چشمانم نمایان شد ، همانطور نیمه بیرون و نیمه داخل پایش را نگه داشت ، شاید ناخودآگاه به من می گفت ، بس است یا بیشتر می خوای شرمنده بشی . به
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،غلامرضا تاجگردون نماینده گچساران و باشت درمجلس شورای اسلامی در صفحه شخصی اش نوشت:اين روزها بچه هاي دانش آموز شهر و روستايم به همت دوستان خوب هنرمند كشورم چند ساعتي دل شاد دارند. جشنواره شاد دفاع مقدس. كار ارزشمندي كه دفاع مقدس را با زبان شاد به جامعه منتقل ميكنه.
اينم كار چند روستاو شهر.مدير اين جمع كه از هنرمندان ارزشي خوب كشور است يک يادداشت بهم داد هنرمندانه. درد و شادي. بخوانيد: هرگز نگو کفشات رو دربیار ، هرگز
حضور سرکار خانم شبنم مقدمی بزرگوار و مهربان و نیز مالک خان سراج، نشسته برروی موکت ، کنار کودکان روستای …
امروز در جشنواره یک درس بزرگ گرفتم ، سعی کرده بودیم تمام بچه های روستاهای اطراف را با هرسختی که بود به سالن دهستان …..ترابری کنیم و طبق معمول صندلی پلاستیکی کم آوردیم . چندتا موکت قرض کرده و بین سن اجرا و ردیف صندلی های جلو پهن کرده و بچه های تازه وارد کوچولو را ناچارا بر موکت می نشاندم ولی من در نقش نظم دهنده سالن برای کثیف نشدن محل نشستن این کودکان معصوم همه دانش اموزان تازه وارد را دعوت به درآوردن کفشهایشان می کردم، پسرکی هشت ، نه ساله لبه موکت دقیقا زیر سن نشسته و پاهایش را با کفش بیرون از موکت به ناچار به زیر سن برده بود.
گفتم عموجان اینطوری گردن درد میگیری که بخوای برنامه بالای سرت راببینی ، برو عقبتر ولی اول کفشهات را دربیا ، سری به علامت امتناع تکان داد ولی مواظبت هم داشت که لبه کفشش روی موکت نیاید ، در وسط شلوغی این همه بچه ، کمی محکمتر گفتم عموجان ، کفشت رو دربیار برو عقبتر .
معصومانه نگاهم کرد ، شاید از چهره ام خواند که دست بردار نیستم ، لنگه کفش اولی را که بیرون کشید ناگهان جوراب سیاه سوراخ سوراخش که تمامی انگشتهایش از پاره گی ها بیرون زده بود جلوی چشمانم نمایان شد ، همانطور نیمه بیرون و نیمه داخل پایش را نگه داشت ، شاید ناخودآگاه به من می گفت ، بس است یا بیشتر می خوای شرمنده بشی .
سریعا گفتم نمی خواد ، کفشت را بپوش ، با همین کفشا برو روی موکت ، ولی با همان لحن کودکانه و لهجه لری گفت: نه عامو کثیف میشه .
گفتم گور به گور من که کثیف بشه ، حرف نباشه برو عقبتر که بهتر ببینی و دستش را گرفته و عقبترش بردم .
موقع مسابقه روی سن هم پارتی بازی کرده و با اشاره به دوستان بالایش بردم تا حتما جایزه ای بگیرد که خوشبختانه گرفت .
در حین اجرای همین برنامه چند پسر بچه دیگر را به همین صورت نشسته بر لبه موکت دیدم ولی دیگر پس از این ماجرا عاقلتر شده و برای همیشه یاد گرفتم که در برنامه های بعدی جشنواره نیز این نکته همیشه آویزه گوشم باشد که هرگز نگو کفشهایت را دربیار . هرگز
انتهای پیام
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0