یکم- تعبیر ورود به وضعیت «بی‌ دولتی» چندان خوشایند نیست ولی واقعیتی است که در حال حرکت به سمت آنیم. تصویری که اکنون دولت از خود ساخته، در چند کلمه «اغتشاش مدیریتی»، «فروپاشیدگی درونی»، «بی‌ اعتمادی مردمی»، «سردرگمی خارجی» و «بحران برنامه‌ای» قابل خلاصه‌سازی است. آقای رئیس‌جمهور همچنان با قدرت سابق سخنرانی می‌کند ولی سخت نیست فهمیدن اینکه درون دولت را مدیریت‌‌‌‌ نمی‌کند. وزرا مستقیما علیه یکدیگر حرف‌‌‌‌ می‌زنند، پی‌درپی تصمیم‌‌ های اشتباه گرفته‌‌‌‌ می‌شود و کسی هم مسؤولیت‌‌‌‌ نمی‌پذیرد، بودجه به ابزار تسویه‌ حساب درون دولت بدل شده، کارهای بزرگ بین‌ سازمانی روی زمین مانده، چرا که کسی نیست اطراف قضیه را بنشاند، میان آنها تقسیم کار کند و بر عمل هر کدام به وظیفه‌‌‌‌اش نظارت کند، بعضی رفته‌‌اند و آنها هم که مانده‌‌‌‌اند، اغلب در اندیشه‌‌اند که بهترین زمان برای رفتن کدام است، و همه اینها در حالی است که آقای رئیس‌جمهور همچنان گرفتار «فوبیای رقیب» است و دستش اگر برسد، در دعوای «نوبخت ـ قاضی‌زاده» هم رقبای انتخاباتی را متهم خواهد کرد.

دوم- در چنین شرایطی، امید چندانی به اینکه دولت قادر به خلاص کردن خود از تحلیل‌‌ های مبتنی بر توهم توطئه باشد و درک کند که اگر بنا بر کار کردن باشد همه کشور آماده کمک و یاری به آنند، وجود ندارد. وقتی آقای روحانی خروج ترامپ از برجام را توطئه رقبای داخلی‌‌‌‌ می‌داند، طبیعی است که هرگز از خود نپرسد آیا این رقبا بودند که ترامپ را در آمریکا رئیس‌جمهور کردند یا آیا آنها بودند که امضای کری را تضمین‌‌‌‌ می‌دانستند، یا آنها متن برجام را چنان نوشتند که اکنون حتی یک سطر آن هم قابل استناد نیست، و از این مهم‌تر، آیا این رقبا بودند که با سخن گفتن از برجام‌‌ های ۲ و۳ دشمن را به طمع انداختند که‌‌‌‌ می‌تواند امتیاز تعهدات برجامی خود را گروگان بگیرد و امتیازهای بیشتر از ایران مطالبه کند؟ و باز آیا این رقبا و منتقدان بودند که یک روز کشور را به امید برجام نشاندند، روز دیگر، به امید هیلاری کلینتون، بعد به امید پیروزی دموکرات‌ها در کنگره، حالا به امید اروپا و بعد هم لابد- از اروپا که آبی گرم نشد- به امید باختن ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰؟ تا زمانی که چنین نگاهی به سرچشمه مشکلات در دولت فراگیر است و رئیس‌ جمهور‌‌‌‌ نمی‌تواند خود را از دست این «دگم‌‌های اعتدالی» خلاص کند، امید به تغییر، وضع طلب روزی ننهاده کردن است.

سوم- کاملا روشن است اروپا قصد ندارد- و اساسا‌‌‌‌ نمی‌تواند- راهی برای ایستادن در مقابل تحریم‌‌ های آمریکا پیدا کند. دولت نیز آشکارا فاقد یک راهبرد برای پایبند کردن طرف‌‌ های مقابل به تعهدات‌ شان است. من البته حدس‌‌‌‌ می‌زنم در هفته‌‌ های آینده برای بستن دهان منتقدان هم که شده، نسخه‌ای شکسته‌ بسته از SPV را اعلام خواهند کرد، ولی این از چاله درآمدن و در چاه افتادن است. هیچ نسخه‌ای از SPV مادام که ایران عدم پایبندی اروپا و آمریکا به تعهدات‌ شان را هزینه مند نکند، کار نخواهد کرد و این هزینه هم تنها وقتی تولید خواهد شد که دولت کمی به خود جرأت دهد و نگذارد اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها با دستگاه دیپلماسی ایران پینگ‌پنگ کنند. اگر دولت از همان روز اول بخش‌‌‌ هایی از تعهدات برجامی را متوقف‌‌‌‌ می‌کرد، یا حتی فروتر از آن، بخش‌‌‌ هایی از برنامه هسته‌ای را که طرف مقابل حساسیت فراوان روی آن دارد ولی در برجام محدود نشده، با جدیت آغاز‌‌‌‌ می‌کرد، اکنون به جای هروله میان پاریس و بروکسل،‌‌‌‌ می‌توانست در تهران بنشیند و تصمیم بگیرد که‌‌‌‌ می‌خواهد تلفن‌‌های اروپایی‌ها را جواب بدهد یا نه؟ در آن صورت، تحریم و فشاری هم اگر اعمال‌‌‌‌ می‌شد، بی‌شک بیش از این چیزی نبود که اکنون اعمال شده است. مفروض گرفتن اینکه ترامپ انتخابات ۲۰۲۰ را خواهد باخت، یعنی گره زدن سیاست خارجی ایران به سیاست داخلی آمریکا؛ و این، هم فرصت‌‌های گرانبهایی را خواهد سوزاند، هم نتیجه تضمین‌شده نخواهد بود و هم حتی اگر ترامپ انتخابات را ببازد معلوم نیست آنها که به جای او‌‌‌‌ می‌آیند، رفتار بهتری با ایران داشته باشند؛ همچنان که تا همین جا هم ترامپ نتوانسته در دشمنی با ایران از اوباما سبقت بگیرد. مهم‌تر از همه اینها، ملتی که خیال‌‌‌‌ می‌کند دولتی هست و مشغول برنامه‌‌ ریزی برای حل مشکلات آنهاست، تا سال ۲۰۲۰ چه باید بکند؟ بنشیند که معلوم شود دعوای دموکرات‌ها و جمهوری‌ خواهان در واشنگتن به کجا‌‌‌‌ می‌رسد؟!

چهارم- دولت نیازمند گرفتن تصمیم‌‌ های بزرگ است. با وضع فعلی، منطقی‌ ترین حدس این است که جایی در میانه سال ۱۳۹۸، زمانی که کار دولت‌ داری بسیار سخت و عرصه بر آقایان تنگ شود، در مقابل آمریکا اعلام پیروزی خواهند کرد و خواهند گفت با SPV، آمریکا در جهان منزوی شده، توطئه ضدایرانی آمریکا شکست خورده و حالا‌‌‌‌ می‌توان از موضع قدرت با آمریکا مذاکره کرد! این یعنی دوباره پس از این همه تجربه پرهزینه به خانه اول باز خواهیم گشت و در آستانه انتخابات مجلس، مجددا دوقطبی سازش- مقاومت، این‌بار درباره برنامه منطقه‌ای ایران به راه خواهد افتاد. شواهد متعددی هست که به ما‌‌‌‌ می‌گوید برنامه کم‌ و بیش همین است که گفته شد و کسانی در بیرون ایران هم منتظر نشسته‌‌اند «ساعت صفر» یعنی زمانی که نا آرامی‌‌ های داخلی با دو قطبی‌سازی میان اقتصاد و برنامه منطقه‌ای گره‌‌‌‌ می‌خورد

فرا برسد. این وضعیت حامل این پیام است که شاید اساسا حل‌ مسأله در گرو یک تغییر ریخت اساسی در محیط سیاست داخلی ایران است و الا با دوره تناوب چندساله، همان داستان برجام قرار است به دست عوامل داخلی- و البته هر بار بدتر از بار قبل- در کشور تکرار شود.